مسئولیت سنگین رفاقت به روایت امام صادق(ع)
ابان بن تغلب گوید:
با امام صادق طواف می کردم. مردی از اصحاب به من برخورد کرد و درخواست کرد همراه او بروم که حاجتی دارد. او به من اشاره کرد و من کراهت داشتم امام صادق را رها کنم و با او بروم. باز در میان طواف به من اشاره کرد و امام صادق او را دید. به من فرمود: ای ابان! این تو را می خواهد؟ گفتم: بله. گفت: او کیست؟ گفتم: مردی از اصحاب ماست. گفت: او مذهب و عقیده ی تو را دارد؟ گفتم: بله. گفت: نزدش برو. گفتم: طواف را بشکنم؟ گفت: بله. گفتم: اگر چه طواف واجب باشد؟ گفت: بله.
ابان گوید: همراه او رفتم و سپس خدمت حضرت رسیدم و پرسیدم: حق مومن را بر مومن به من خبر ده.
گفت: ای ابان، این موضوع را کنار بگذار و طلب مکن.
ادامه نوشته
با امام صادق طواف می کردم. مردی از اصحاب به من برخورد کرد و درخواست کرد همراه او بروم که حاجتی دارد. او به من اشاره کرد و من کراهت داشتم امام صادق را رها کنم و با او بروم. باز در میان طواف به من اشاره کرد و امام صادق او را دید. به من فرمود: ای ابان! این تو را می خواهد؟ گفتم: بله. گفت: او کیست؟ گفتم: مردی از اصحاب ماست. گفت: او مذهب و عقیده ی تو را دارد؟ گفتم: بله. گفت: نزدش برو. گفتم: طواف را بشکنم؟ گفت: بله. گفتم: اگر چه طواف واجب باشد؟ گفت: بله.
ابان گوید: همراه او رفتم و سپس خدمت حضرت رسیدم و پرسیدم: حق مومن را بر مومن به من خبر ده.
گفت: ای ابان، این موضوع را کنار بگذار و طلب مکن.
گفتم: چرا قربانت گردم؟
لطفا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید
+ نوشته شده در چهارشنبه یازدهم بهمن ۱۳۹۱ ساعت 15:2 توسط زائر پیاده
|